درباره ماجرا
ملاصدرا میگوید هر فکر و قول اصیل مسبوق به ادارک بسیط است. مستظهر به این حکمت، تاریخ هم اگر بناست چیزی بگوید اولا باید بر یک شاکله فکری (پارادایم) استوار باشد. بدیهی است که مورخان هر چیزی را نمینویسند. آنها قلمشان را صرف «مسئلهها» میکنند. اما چطور میتوان مسئلهها را از نامسئلهها تمیز داد؟ چه بسیار وقایع و پیشآمدها که قیل و قال بسیار به راه اندازند اما نه روشنکننده که پوشاننده باشند. اگر پای نوشتن و گفتن تاریخ معاصر در میان باشد که این بحران بسی عمیقتر است. تنها در صورتی میتوان از تاریخ معاصر نوشت که مسائل معاصر را بشناسیم، ا گر نه به جای تاریخنویسی در غرقاب بگومگوهای روزمره هلاک میشویم. جداکردن نزاعهای سیاسی و حزبی از حادثههای تاریخی نه با فربه کردن اوراق پژوهش که با سفتن قلب از زنگار مشهورات ممکن است.
خطر دیگر، اشتباه گرفتن واقعیتها به جای مسئلهها است. گرانی، رنج معاش، دشمنی دشمنان، خیانت یا سستی دوستان و چیزهایی از این قبیل در زمره واقعیتها هستند نه مسائل. این واقعیتها تنها زمانی تبدیل به مسئله میشوند که بدانیم این مشکلات از کجا آمدهاند و چطور میتوان از آنها خلاص شد؟ آنگاه شاید مسئله اصلی بیمسئلگی ما باشد. برای نجات از بیمسئلگی باید به خود بیاندیشیم و طرحی برای آینده داشته باشیم. (
ملامتگری و اتهامزنی، گفتن از اینکه چه نداریم و چه نیازهای طبیعی و ضروری داریم چندان دشوار نیست اما آیا میتوانیم برای اصلاح وضع طرحی دراندازیم؟ جستن این آینده حاصل انس با گذشته است. تاریخ با اینکه طرح گذشته است، همواره برای آینده نوشته شده است. ملتی که در جستجوی آینده است لاجرم مانوس با تاریخ است. پرسش این است که تاریخ چیست و چطور می توان با آن انس گرفت؟
بسیار شنید هاییم که تاریخ مایه عبرت است. اما تاریخ چگونه میتواند عبرت باشد یا به عبارت بهتر چگونه تاریخی عبرت برانگیز است. اگر قول مشهور زمانه را بپذیریم که تاریخ قهرا در یک سیر خطی رو به پیشرفت و تعالی است، چگونه میتوان از آن عبرتی گرفت؟ مگر نه اینکه با چنین فرضی ما همواره با موقعیتی نو، تازه و رو به تعالی و پیشرفت مواجهیم؟ پس گذشته چه سودی میتواند به حال آینده داشته باشد. تاریخ در عالم جدید نه مایه عبرت که پاییدن یک جور الگوی ثابت از حرکت انسان است که عاقبتی جز همین تمدن متجدد ندارد. با فرمولها و الگوها نمیتوان انس گرفت بلکه میتوان به آنها مسلط شد. تاریخنویسی متجدد دیدهبانی انحراف یا صحت طی طریق دولتها و ملتها بر طریق توسعه تجددی است. پس کدام تاریخ است که مایه عبرت است و با کدام تاریخ میتوان مانوس بود؟